آه سرد امید زمانی
ابوالفضل رحیمی
خنجر ابوالفضل رحیمی
رفیق امید زمانی
مصطفی ابراهیمی
خرابم مصطفی ابراهیمی
علی شهرآبادی (چشامو میبندمو یادم میارم تو رو عشق فابم)
بی معرفت علی شهر آبادی
حسن آذر
انتظار حسن آذر

دلنوشته بسیار زیبای زهرا 19 ساله از اصفهان

۱۱ فروردین ۱۳۹۶
خیلی وقتهدلنوشته ها (2) قاصد

? زهرا هستم 19ساله از اصفهان…
قصه من از اونجایی شروع شد که حدود یه دوسال پیش این بیتالک لعنتیو دوباره نصب کردم که دیلیت اکانت کنم.که دیدم یه نفر تعداد زیادی عکس نوشته و پی ام های عاشقونه فرستاده❤️
من از روی عکسش اونو شناختم اسمش امیر بود خونشون نزدیک خونمون بود.ولی فکرشم نمیکردم که اونم منو بشناسه.همون موقع بهش پی ام دادم مگه تو منو میشناسی؟? از شانس بد من همون موقع انلاین شد و گفت اگه نمیشناختمت که اینجوری دیونت نبودم.?خلاصه اینقدر حرفامون ادامه پیدا کررررد که اصلا نفهمیدم چجوری عاشقش شدم.تمام زندگیم شده بود هم دیگه رو میپرستیدیم خدایی تو این رابطه هییچی برام کم نذاشت مردی بود برا خودش خانواده اون از همه چی خبر داشتن ولی خانواده من نه….
تا اینکه یه روز حدود سه ماه پیش داداشم از همه چی خبر دار شد و گوشی و تبلت و لپ تاپمو ازم گرفت.خیلی سخت بود داشتم دیونه میشدم زندگی برام مفهمومی نداشت بدون امیر..داداشم با امیر دوست بودن برا همین اینقدر حساس شد وگرنه اینقدراهم گیر نبود…
زندگیو برام کرده بود جهنم.
خیلی سخت بود
خلاصه به سرم زد و خودکشی کردم حدود 60–70تا قرص خطر ناک خوردم..فشارم اومده بود پایین تبم بالا..بیهوش شدم که دوستم رسید زنگ زد به پسر خالم و بدون اینکه خانوادم بفهمن منو بردن بیمارستان خیلی خدا رحمم کرد ولی ای کاش نمیکرد??
بعد از شست و شو معده و یکم که حالم بهتر شد با گوشی دوستم زنگ زدم به امیر تا فهمید بیمارستان مثل ابر بهار گریه میکرد..منم پا به پاش اشک میریختم میگفت دنیارو بهم میریزم و تو را ماله خودم میکنم زهرا تو ماله منی.شده ادمم میکشم??هی خدااا
بعد از اون حدود یک ماه با گوشیای اینو و اون باهم حرف میزدیم هر روزم در خونمون بود که وقتی از خونه میام بیرون همو ببینیم.تا اینکه گفت میخوام بیام خواستگاری نامردیم نکرد و اومد ولی خانوادم قبول نکردن از لحاظ فرهنگی و طبقاتی فرق داشتیم ما یه خانواده نسبتا آزاد و وضعیت مالی رو به بالا اونا نسبتا مذهبی..
خدا میدونه چقدر گریه کردم زجه زدم ولی بی فایده بود نذاشتن…
حالا حدود دوماهه با یه پسری به نام محسن نامزد کردم یعنی بگم که از رو لجبازی و اجبار این کارو کردم. خیلی پسر خوبیه خوشگله خوشتیپه پولداره خانوادش عالین.خدایی دیونه وااارم دوستم داره ولی من نه هیییچ وقت هیچ کسی نمیتونه جای امیرمو بگیره هنوزم هر وقت همو میبینیم اشک تو چشما جفتمون جمع میشه بد شانسی منم اینجاس که امیر با محسن فامیلن یعنی هر جایی امیر هست منو محسنم هستیم.خیییلی سخته دلت با کسی دیگه باشه ولی جسمت با کسی دیگه.من هییچ وقت خانوادمو بخاطر این کارشون نمیبخشم بخدا اون دنیا جلوشونو میگیرن داغونم داغووون چون دارم این پسره رو تحمل میکنم..امیرم ؟؟ اگه این به دستت رسیده بدون من هنوزم عاشقونه دوستتدارم حتی بیشتر از قبل منو ببخش میدونم چی کشیدی تو این مدت خبر از کارات دارم ولی من شرمندتم.امیر؟اینو مطمئن باش هیچ وقت نمیزارم این رابطه به عروسی کشیده بشه تو یه فرصت مناسب خودمو خلاص میکنم عمرن هم بزارم بهم دست بزنه چون من قسم خوردم ماله توام .هنوزم رو حرفم هستم عشقم
حلالم کن امیر گفته بودم بدون تو میمیرم همینم هست یا تو یا مرررگ..

امتیاز کل : 5 / 5. تعداد رای : 1

چند ستاره امتیاز میدی بهش ؟؟


برچسب ها



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

پلیر ناکامان موزیک
پحش آنلاین پحش آنلاین پحش آنلاین
00:00
00:00
00:00
دانلود