مجتبی-آلاله
شراب مجتبی آلاله
سلول از علی برزنونی
سلول علی برزنونی
رضا کهندل
مطرب رضا کهندل
امید محمد بیگی
چش نازار امید محمد بیگی
سعید حسینی بی وفا
عجب رسمیه سعید حسینی
آهنگ علی اسدیان یاش بخیر
یادش بخیر علی اسدیان

دلنوشته غم انگیز مرتضی 28 ساله از داراب فارس

۱۴ فروردین ۱۳۹۶
دلنوشته ها (3) جان جان

?مجتبی 28ساله داراب فارس :
حدود شش سال پیش بافریبا اشناشدم.. خیلی همدیگه رو وحشتناک دوست داشتیم بدون هم نمیتونستیم زندگی کنیم وعقد کردیم اون وارد دانشگاه شد و حتی خرج و مخارج دانشگاه هم خودم دادم
خودم هم درس میخوندم هم کارمیکردم من هرکاری میکردم بخصوص کارگرساختمانی باپول کارگری همه چیز براش مهیا بود دانشگاه رو رها کردم تافریبا ادامه بده آخه خرج تحصیلشو نداشتم ، خودمم کارگری کارمیکردم و حتی واسش ماشین خریدم
هیچ چیز کم نداشت..
بعد از مدتی اون گفت میخوام کار کنم اولش مخالفت کردم اماچون دوستش داشتم نمیتونستم ناراحتیش روببینم بخاطرهمین اجازه دادم بره سرکار منشی یک شرکت شد اوایل کارش خیلی باهم صمیمی تر شده بودیم و بهش اعتمادداشتم..
اما چند وقت بود تا پاسی از شب سرش توگوشی بود بهش شک کرده بودم
یه روز که رفته بود حموم گوشیش پیام اومد دنیا روی سرم خراب شد… پسر صاحب شرکتش پیام داده بود :
عشقم فردا من نیستم حواست به شرکت باشه..
چیزی بهش نگفتم و تصمیم گرفتم یه روز سرزده برم محل کارش رفتم اونجا گفتند امروز نیامده بهش زنگ زدم گفتم کجایی گفت سرکارم بازم سکوت کردم….
یه روز گفتم چند روزی دارم میرم بندرعباس واسه کار نیستم اون خیلی خوشحال شد…
فرداش من وسایل هام جمع کردمو رفتم بندرعباس و از شماره بندرعباس بهش زنگ زدم تاخیالش راحت بشه اونجام عصر برگشتم و رفتم از دوستم ماشینش گرفتم اما نرفتم خانه اطراف خانه کمین کردم..
چیزی که منتظرش بودم ودیدم ساعت 10شب بود که فریبا اومد از خونه بیرون و یک ماشین پارس سوارش کرد و رفت پشت سرش رفتم و در حین راه زنگ زدم به برادرم واون هم خودش رساند به من.. فریبا چقدرخوشحال بود اونارفتن داخل یک باغ منو داداشم هم یواشکی واردشدیم…
فریبا رادیدم همون عشق ودختر رویاهام در آغوش پسر نامحرم شرکت….
برادرم و خودم رفتیم داخل باغ و زنگ زدیم پلیس اومد… و ما از هم جداشدیم اما آبروشو رانبردم…..
الان من صاحب بهترین زندگی وشغل پردرآمدشدم وفریبا باپسرصاحب شرکت ازدواج کرد وپسره رفت روش زن گرفت واز هم جدا شدند و همیشه حسرت میخوره به زندگیم و شب و روز گریه میکنه ..سرگذشتش رو اشنایانش بهم رسوندن …
من سکوت و صبر کردم خدا جوابشو داد ..
دوستان هیچگاه در زندگی خیانت نکنید که خداوند ناظر همه چیزه ..

امتیاز کل : 0 / 5. تعداد رای : 0

چند ستاره امتیاز میدی بهش ؟؟


برچسب ها



نظرات

دیدگاهتان را بنویسید

پلیر ناکامان موزیک
پحش آنلاین پحش آنلاین پحش آنلاین
00:00
00:00
00:00
دانلود