دلنوشته غمگین سعید 28 ساله از کرج

? سعید هستم 28 ساله از کرج :
میخوام جریانی که باعث شد از مسیر عادی زندگیم خارج بشم رو براتون تعریف کنم
عزیزای دلم همیشه پسرا مقصر نیستن همیشه پسرا خیانت نمیکنن
وقتی عاشق آرزو شدم فکر میکردم عاشق بهترین دختر دنیا شدم عاشق قشنگترین و نجیب ترین دختر دنیا، 3 سال با هم بودیم ، به قدری احساسم نسبت به عشقم پاک بود که حتی به خودم اجازه ی دست زدن بهش رو نمیدادم ……
روزا گذشت و نوبت چرخ فلک رسید تا زور خودشو به رخم بکشه …
به خاطر کارم ناچار شدم 4 روز از شهرمون دور بمونم و تو این مدت به خاطر اینکه برای آرزو مزاحمتی درست نشه به رفیقم که از داداش بهم نزدیک تر بود گفتم مواظبش باشه …..
کارمو ک انجام دادم خوشحال برگشتم سمت خونه وقتی رسیدم چیزی رو که میدیدم باور نمیکردم ، جلوی در خونه ی عشقم شلوغ بود همه داشتن گریه میکردن… رفتم جلوتر دیدم که آرزو ، کسی که نفسم به نفسش بند بود دیگه نیست
دنیا رو سرم خراب شد دیگه هیچی نمیفهمیدم رفتم خونه بعد از چند ساعت زنگ زدم به دوستم که ازش شکایت کنم ولی گوشیش خاموش بود
رفتم جلوی در خونشون چیزی که میدیدم و اصلا نمیتونستم باور کنم اونم تو یه تصادف مرده بود
همونجا وسط خیابون نشستم
یه طرف غم از دست دادن عشقم یه طرف غم از دست دادن دوستم
تا مراسم چهلم کسی چیزی بهم نگفت حتی خونه هم کاری به کارم نداشتن تا این که یه روز فهمیدم که عشقم و دوستم منو دور زدن و با هم رفتن جاده چالوس که تو راه تصادف کردن
خیلی حس بدی داشتم خیلی
اما همون لحظه هر دوشون رو بخشیدم
حلالشون کردم
“خیانت ربطی به دختر بودن و پسر بودن نداره همونطوری که مرد بودن ربطی به جنسیت نداره

روبیکای ناکامان تلگرام ناکامان اینستاگرام ناکامان

برچسب ها

نظرات